به نام خدا


هزار داستان :خدا حافظی ابدی ماه دختر ایل

1400/1/10

بهار بود و گل بود و شادی در همه ابعاد زندگی و طبیعت اطراف، طنین انداز بود صدای طبل دارکوب ها پیوسته بر تنه درختان بگوش میرسید . صدای چهچه بلبلان بی وقفه شنیده می شد . هوا بغایت با طراوت بود.در سیاه چادر تعدادی میهمان حضور داشتند . دیگهای ریز و درشت لبریز از شیر، مشکها پر ماست و اجاقها فروزان و پر فروغ بود. صدای خروشان نهرها و چشمه های بیشمار و پر آب در مسیر های باریک از سراسر دامنه های کوهستان بسوی پایین دست دشت در جریان بود. آغل ها بسته بود صدای کار و زندگی از دیگر چادر های همسایه بگوش میرسید . لب چشمه ها پوشیده از پونه وحشی و گلهای زرد و سرخ وحشی صورتی میزبان زنبورکهای گوناگون بود که با وز وز بال نشسته بر صفحه گل ها و چرخش در بالای فضای دلنشین جریان نهر ها ادامه داشت . بازی روزگار در جریان شکل گیری نوین و پر درد سر ساز بود . عقاب ها و شاهینها در اسمان آبی بدنبال هدف خود در حال چرخش دورانی بودند، مگر پرنده، خزنده و جانداری را به چنگ آورند . در یک گوشه از طبیعت زیبا ی هدیه بخش ،خانواده شین به تکاپو و تلاطم افتاده بودند . شین دختر دم بخت ایلی باز مانده از کار منزل در بستر بیماری ناگهانی افتاده بود . او در چهارمین سال پیا پی بعد از فقدان هم سن و سالان خود بود که داشت ایل و زندگی را برای همیشه ترک میکرد . دونفر از انها در اب رود غرق و ان دیگری هم به سبب بیماری مرموز و نا شناخته در گذشته بودند و هر سال وضع و حال ایل را دگرگون و ماتم زده کرده بودند .اگر این بار اتفاق نا گوار می افتاد علاوه بر کم شانسی ایل بلکه روند متوالی مرگ و میر دختران را باید به فال بد می گرفتند .امور کاشانه سیاه چادر تا حدی برای مدتی دست نخورده و عقب افتاده بود .لوازم چادر ،منزل مرتب و تمیز خانواده شین روی هم انباشته شده بود ( امور روزانه ). نه مشکی زده شده و نه دیگهای شیر جوشانده شده بود ،نه بوی تازه نان گرم و خوشمزه در فضا پیچیده بود. نا امیدی و ناراحتی بر تمام اعضا چیره و ضربه سخت نهایی را وارد کرده بود . نه صدای عندلیبی در جا جای جنگل می پیچید و نه دارکوبی و نه شانه به سری فعالیت خود را آغاز کرده بود . نه صدای کبکها در دشت و جنگل بگوش می رسید . همه به سکوت دایمی دعوت شده بودند . دیگر نغمه و آواز همراه با مشک زنی دختران ایل همجوار خانواده دارای بیمار برای مدتی متوقف شده بود . مضمون کوتاه اشعار و سروده های عمومی اقوام بیت کوتاه و زمزمه رقابت در کار منزل یا همان سیاه چادر در زمان مشک زدن بود . مشکی زدم سحر شد ***همه ایل بالا خبر شد ، سکوت خسته کننده بر بخشی از ایل حکمفرما شد . تنها صدای ناله دلخراش شین سکوت دشت و جنگل را می شکست . از پشت تپه های مجاور بگو مگو در گوش میپیچید .خانواده شین با دود، دودی و اسفند و کندر در فضای یکسره دلگیر چادر فراگیر شده بود .پیشتر ،همیشه شادی و هیاهو در چادر انها موج میزد . آفتاب آن روزها پر فروغتر و درخشانتر از همیشه به نظر نمی آمد . جمعیتی اندک به سوی منزل میزبان بیمار سخت با سکوت وارد می شدند . تعدادی زن و مرد از فامیل برای تسکین درد و ناراحتی با دارو های تجویزی خود آمد و شد داشتند . خبر بیماری و حال سخت شین همه را شوکه و نگران ساخته بود . شین از میر علی پدر، هم گلایه و هم حلالیت می طلبید . وضع جسمانی او روبه وخامت گذاشته بود . گاهی از شدت درد داد و فریاد براه انداخته بود. انواع و اقسام درمانهای محلی توصیه و رایج بود .هر فردی از ن و مردان ایل به فراخور علم و تجربه گذشته خود راه حل متفاوتی و تجویز دارو های محلی ارایه میکرد. اما هیچکدام موثر واقع نشد . درمانگران روش های سنتی را هر چه در اختیار داشتند بکار میبستند . ابدا مجال دسترسی به طبیب نبود .سردرد ناگهانی و درد تمام اندامها ،امانش را بریده بود .بدین ترتیب مهمانان بسیاری در قالب درمانگران فامیلی فضای درون چادر را اشغال کرده بود . درمان شین نا امیدانه ادامه داشت و بدون حصول نتیجه معالجه را کندتر کرده بود . هر فردی با توجه به سر آمدی در معالجه ، ترفند های خود را می آزمود. بیمار هم در تب و تاب و ناله میسوخت . ذره ذره اب شدن شین مقابل چشمان خانواده و فامیل همه را حیرت زده کرده بود . تا کنون چنین درد و درمانی را ایل به خود ندیده بود در اندک زمانی فشار همه جانبه درد نه تنها بیمار بلکه همه حاضرین را به تنگنا کشانده بود. امان از درد بی درمان داشت داغی تند و مهیب بر دل همه خط و نشان می کشید . درد آنگه اید مانندکوهی و رود از تن مانند مویی . این شعار همیشگی و تسکین دهنده تکراری درمانگران محلی بود که به آن عبارت دل خوش کرده بودند . اما اینبار درد نه قصد برون رفت داشت و نه نشانه بهبودی پیدا بود . سر انجام سحر گاه در کوتاهترین زمان از آغاز بستری جان شیرین شین به مانند پرنده ای دربند پر کشیدو گرمی و تب و برق دیده همه از تن و جان برفت . انوقت صدای شیون و زاری شعله ور شد . خبر در گذشت او مانند برق در تمام ایل در اندک زمانی پیچید . برخی نگران تن عزیزش و تعدادی ناراحت از غم سنگین بر خانواده ها و فامیل و تعداد اندکی هم دچار سر در گمی از بر پایی مراسم جشن عروسی پیش روی خود بودند . بهر حال برای احترام شین و خانواده همه جشنها و مراسم متوقف شد . همه برای ادای احترام و عرض تسلیت دسته و گروهی و انفرادی به چادر دست نخورده و تزیینات زیبای شین وارد و با غم و اندوه همدردی ، آنجا را ترک میکردند .در مدت یکماه تمام همسایه ها و فامیل از راههای دور و نزدیک به سرکشی و رفت و آمد خود، خانواده شین نازنین را تنها نمی گذاشتند . درد و غم بی پایان متحمل بر پدر ومادر و برادر و خواهران شین تا مدت یکسال سایه سنگینی بر زندگی آنها افکنده بود . آخرین سال جاری خانواده شین از درد و غصه در ایل سپری گشت .سالی را به سختی با فلاکت و همراه با خاطرات نیک و بد پشت سر گذاشتند . نبود شین برای خانواده و فامیل گران تر از هر قیمتی تمام شد .خانواده زمین گیر و طرح اسکان موقت را بدانها تحمیل کرد .چند سالی از آن واقعه دردناک بگذشت. درد جانگاه نبودن شین انگار همین دیروز بود کوبنده و کشنده زندگی انها را تحت تاثیر قرار داده بود .سر انجام پدر خانواده کم کم به بیماری دیگری زمین گیر و سر انجام منجر به خدا حافظی ابدی شد . چند سال دیگر زندگی به سختی و ناراحتی سپری شد که مادر خانواده نگین هم به جمع دیار رفتگان شتافت . جمع اعضای باقی مانده از خانواده چند نفری شین دیگر بزرگ شده بودند و یکایک تصمیم گیرنده بودند . در غیاب اعضای عزیز و سرپرستان یکا یک از دست رفته ،به زندگی پر خاطره و خوش از زمان کودکی و اینک تا بزرگسالی را بدون قرار داشتن ، زیر سایه پدر مادر ادامه دادند . مال و منال و گله و دارایی فراوانی بجا مانده بود ،اما اداره و سر پرستی املاک و دارایی ،مشکل بزرگ سر راه انها بود . سختی های کمر شکن و نا مرادی های و جور روزگار را بر تن و جان خود هم چنان بدوش می کشیدند . محبت دریغ شده خواهر پدر و مادر غم سهمگینی بر دل و افکار آنان وارد کرده بود .شادی و خاطرات خوب دوران کودکی گذشته را پاک فراموش کرده بودند. یاد آوری خاطرات فقط به دوران سختی و نا کامی ها و درد ورنج تنهایی ،خلاصه نمی شد، بلکه بدون همراهی اعضای خانواده ی بزرگ خود هم می اندیشیدند .تعدادی برای تشکیل زندگی نو از هم فاصله گرفتند و تعدادی هم چنان گرد همدیگر به تلاش برای ادامه زندگی و باز گشت به راحتی خیال در گذشته باور داشتند . زندگی همچنان ادامه دارد .شاد و سلامت باشید عزیزان



هزار داستان :عروسی مجلل با دخالت بزرگان کوتاه و خلاصه شد - قسمت اول

هزار داستان : داستان معاوضه کره خر با قطعه زمین 5000متری اما نشد

هزار داستان :راز لنگه کفش خان بزرگ عاقبت بر ملا شد !

هزار داستان : عمل نا بخردانه یک چوپان -

هزار داستان :خدا حافظی دردناک ناگهانی و ابدی چهار مین دختر ایل

شین ,خانواده ,درد ,های ,هم ,ایل ,کرده بود ,ها و ,و فامیل ,خانواده شین ,درد و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

الان بخر تحویل بگیر نیمه پر لیوان مشاوره مهاجرت و تحصيل در خارج دیجی کنکور | برنامه ریزی برای کنکور و مشاوره کنکور دانلود فایل های کمیاب مطالب اینترنتی درون نوشته های من صوفیا korean45 دانلود برای شما